خیلی تنهام

خداجووووووون پیشم باش

+ شنبه 30 خرداد 1394برچسب:, ساعت9:54 mahtab| |




 دوتا عاشق با هم ازدواج کردن وضع پسره زیاد خوب نبود برا همین همیشه کار میکرد تا زنش راحت زندگی کنه گاهی وقتا حتی شبا هم کار میکرد. همه کار میکرد.کارگری فروشندگی حمالی عملگی .سخت کار میکرد اما حلال.هیچ وقت دست خالی نمیومد خونه.وقتی میومد دختره با جون و دل ازش استقبال میکرد.ماساژش میداد براش غذا میذاشت پاهاشو پاشوره میکرد .همیشه به عشق شوهرش خونه تمیز بود و برق میزد  و با چیزایی  که داشتن بهترین غذای ممکن رو درست میکرد.هیچ وقت دستشونو جلو کسی دراز نمیکردن.ساده زندگی میکردن اما خوشبخت بودن.تا اینکه............. یه شب که پسره برای کار دیر کرده بود یه اس ام اس رو کوشی دختره اومد.کارت شارژ بود.دختره تعجب کرده بود.بعد از اون هیچ کس زنگ نزد.منتظر شد اما خبری نشد.فکر کرد اشتباهی اومده.خوابید.صبح که بیدار شد از رو کنجکاوی کارت شارژ رو کارد کرد.شارژ شد.دختره تعجب کرده بود.فکر کرد شاید کسی براش دلسوزی کرده.خیلی با خودش کلنجار رفت.شب بعد دوباره یکی اومد.باز شارژ شد.اما نه کسی زنگ میزد نه اس میداد.از اون شب به بعد دختره هر شب براش شارژ میومد.گوشیش پر بود.فکر میکرد یکی داره اینجوری بهشون کمک میکنه.میخواست به شوهرش کمک کنه اما نمیخواست به غرور شوهرش بربخوره.بعد از اون این کارش بود .شبا شارژ میکرد و روزا اونو به دوستاش و همسایه ها میفروخت و پولشو هر چند که کم بود جمع میکرد.یک ماه گدشت.یه شب دختره هر چی منتظر موند اس ام اس نیومد.هزارتا فکر و خیال کرد.اخرش این تصمیمو گرفت.چادر سرش کرد و رفت سر کوچه و با تلفن عمومی زنگ زد.یه پسر گوشی رو برداشت.دختره نتونست حرف بزنه.پسره گفت من این گوشی رو پیدا کردم صاحبش هم تصادف کرده و فلان بیمارستانه.دختره قطع کرد و رفت خونه.تا صبح گریه کرد.برای مردی که بدون چشم داشت به اون کمک میکرد.روز بعد دوباره زنگ زد.این بار با گوشی خودش.پسره خودش برداشت.حالش بهتر شده بود.دختره کلی گریه کرد و تشکر کرد و قطع کرد.اون شب دوتا کارت شارژ اومد.دختره به رسم ادب براش اس فرستاد ممنونم داداش.اما جوابی نیومد.از اون شب هر موقع شارژ میرسید دختره پیام تشکر میفرستاد.تا اینکه........ شوهر دختره اومد خونه.خیلی زود خوابش برد.دختره پیشونیشو بوسید و رفت که لباساشو بشوره.دست تو جیبش کرد قلبش ایستاد.پاکت سیگار بود.بی اختیار اشک از چشمش جاری شد.رفت یه گوشه و شروع کرد گریه کردن.پسره شارژ فرستاد اما دختره متوجه نشد تا اس تشکر بفرسته.بعد از نیم ساعت پسره زنگ زد.نگران شده بود.دختره هم بی اختیار گریه میکرد و شروع کرد به درددل کردن.از اون روز به بعد هر چند وقت یکبار دختره تو جیب شوهره سیگار میدید .دیگه اروم اروم عادی شده بود براش.اما به شوهرش نمیگفت.گریه ها و درددلاشو میبرد پیش پسره.دیگه بهش نمیگفت داداش.دیگه اکه اس نمیداد نگران میشد.دیگه کمتر و کمتر شوهرشو ماساژ میداد.دیگه لباساشو خوب تمیز نمیشست.دیگه براش نمیخندید.به پسره میگفت شوهرم لیاقت نداره اکه داشت ترک میکرد.اروم اروم مهر پسره تو دلش نشست.از شوهر قبلی فقط اسمی که تو شناسنامه ش بود مونده بود و اگه کاری میکرد یا از سر اجبار بود یا از روی عادت.دختره گفت... میخوام ببینمت.پسره هم از خداش بود.قرار گذاشتن.یه ماشین باکلاس جلوش ترمز زد.دختره تازه داشت میفهمید این یعنی زندگی .با شوهرش فقط جوونیش حروم میشد.شده بودن دوتا دوست صمیمی.یه روز دختره بهش گفت بیا خونه شوهرم تا شب نمیاد.پسره قبول کرد اما گفت اول بریم بیرون دور بزنیم.سوار شد.یه خیابون دو خیابون یه چهار راه دو چهار راه.اما پسره حرف نمیزد و فقط میگفت طاقت داشته باش یه سورپرایز برات دارم.رسیدن به یه جایی.پسره گفت اونجا رو ببین.یه مرد بود با چهره ای خسته.شیک بود اما کمرش خم شده بود.سیگار فروش بود.آره شوهره میفروخت نمیکشید.حرف اخر پسره این بود.برو پایین بی وفا...

+ شنبه 30 خرداد 1394برچسب:, ساعت9:38 mahtab| |

 

سلامتی اونیکه میدونه اعصاب نداری

میدونه حوصله  نداری

میدونه بی دلیل بهونه  میگیری

اما بازم میگه:

مثل روز اول میخوامت

تو یکی یدونه منی ...

+ شنبه 30 خرداد 1394برچسب:, ساعت9:29 mahtab| |

 

 

+ جمعه 29 خرداد 1394برچسب:, ساعت10:6 mahtab| |

 

 

ــ

خســتـــه امـــ از تــظـــاهـــر بـــه ایــســــتادگـــیــــ ...

از پنــــهــانــ کـــردنـــ زخــــمـــ هـــایـــمــ ...

زور کــــه نیـــســــتــــ ....

دیـــگــر نــمیـتــوانــمـــ بــی دلــیـــل بــخنــــدمــ و....

بــا لبـــخنــدی مســخــره ...

وانـــمـــود کنـــمــ هــمـــه چــــیــز رو بـــه راه اســـتــــ ....!!!!

اصـــلأ دیـــگــر نــمیـــخــواهــم کــه بــخــنــدمــ ...

میـــخــواهــم لــج کنـــمــ ...

بـــاخــودمـــ ...

بــا تــو ...

بـــا هــمــه ی دنــیــا...!

چــقــدر بــگــویــمــ فـــردا روز دیــگــریــســتـــ ...

و امـــروز بیــایــد و مــثـــل هـــر روز باشــی....؟!؟!

خــســتــه امــ .... از تـــو .... از خـــودمـــ ....از همـــه ی زنــدگــی .....

+ دو شنبه 25 خرداد 1394برچسب:, ساعت16:9 mahtab| |

بـ سلامـــتے عـــــشقم
بـ سلامـــتے عکساش■
بـ سلامـــتے حرفـاش
بـ سلامـــتے شمــارش✍
بـ سلامــتے نبـــودش
بـ سلامــتے رفتــنش⇦⇦
بـ سلامــتے قرارامــون •°•
بـ سلامــتے قولایے ڪ فراموش کرد↯
بـ سلامــتے آینده اے ڪ توش نیــس
بـ سلامــتے بغضـــــام➣
بـ سلامــتے خندہ هـــــاش»
بـ سلامــتے عشق نداشـــــتم■
بـ سلامـــتے عشق جـــدیدش
بـ سلامــتے خودم√
بـ سلامـــتے صداش ڪ شنیدنـش آرزومہ★
بـ سلامــتے الان ڪ بـــا فکر اوڹ نوشتم✍
بـ سلامــتے حـــــرفایے ڪ نمیدونہ
بـ سلامـــتے تو عشقم ڪ هرڪــارے باهام کردے صـــدام در نـــیومد ♡
این یڪے رو نمےگم بـ سلامـــــتے↯〇↯
میـــگم تـــــوف بہ اون قلبے ڪ هنوزݦ بـــا دیدن عڪـــست میتـــپہ و اشڪے ڪہ سرازیـــــر میشہ★☆★
همیــــــــــن♧♤♧

+ دو شنبه 25 خرداد 1394برچسب:, ساعت16:6 mahtab| |


♥↑رفـــــــــــــیق...
من کارے با شادے هات ندارم..
اونموقع همـــــــه کنـارتن.
ولــــے غــــــــــــم داشتے بــــــیــــــــــــــــــا↓♥
نـــــــــصـــــــــفـــــــــــــــــــــ؛نــــــــــــــصـــــــــــــفــــــــــــــ!!

+ دو شنبه 25 خرداد 1394برچسب:, ساعت16:4 mahtab| |

"درد يعني:
دلم براش
خيلي
تنگ شده
اما هيچ
غلطي
نميتونم بكنم..."

+ دو شنبه 25 خرداد 1394برچسب:, ساعت16:2 mahtab| |

 

ازم پرسیدن :


اگر دنیا را برایت بدهند چی خواهی كرد ...... ؟


با خنده تــلخ همیشه گی ام


جواب دادم


دنیایتان مال خودتان......!!

 


قبلاً دنیای داشتم كه اون هم مـال دیگری شد...

 

+ دو شنبه 25 خرداد 1394برچسب:, ساعت16:0 mahtab| |

 

عكس غمگين عاشقانه گريه

 

الو؟؟... خونه خدا؟؟ خدایا نذار بزرگ شم

الو ... الو... سلام

کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟

مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟

پس چرا کسی جواب نمی ده؟

ادامه در ادامه مطلب .....

 

 

 

الو؟؟... خونه خدا؟؟ خدایا نذار بزرگ شم

الو ... الو... سلام

کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟

مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟

پس چرا کسی جواب نمی ده؟

یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس. بله با کی کار داری کوچولو؟

خدا هست؟ باهاش قرار داشتم. قول داده امشب جوابمو بده...

 

بگو من می شنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...

هر چی می خوای به من بگو قول می دم به خدا بگم .

صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟

فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی می تونه تو رو دوست نداشته باشه؟

بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :

اصلا خدا باهام حرف نزنه گریه می کنما...

بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛

بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی می کند بگو...دیگر بغض امانش را بریده بود

بلند بلند گریه کرد وگفت:

خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم می خواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...

چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟

آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه

 فراموشت کنم؟

نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟

مثل خیلی ها که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.

مثل بقیه که بزرگن و فکر می کنن من الکی می گم با تو دوستم.

مگه ما باهم دوست نیستیم؟

پس چرا کسی حرفمو باور نمی کنه ؟

خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه این طوری نمی شه باهات حرف زد...

خدا پس از تمام شدن گریه های کودک گفت:

آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش می کنه...

کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب می کردند

 تا تمام دنیا در دستشان جا می گرفت.

کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان می خواستند .دنیا برای تو کوچک است ...

بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی...

کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت.

+ چهار شنبه 13 خرداد 1394برچسب:, ساعت19:35 mahtab| |

 

69966999999996699999999699666666699666669999966666996666666996
69966999999999999999996669966666996666996666699666996666666996
69966699999999999999966666996669966669966666669966996666666996
69966666999999999999666666669996666669966666669966996666666996
69966666669999999966666666669996666666996666699666699666669966
69966666666699996666666666669996666666669999966666669999999666

همه ی شماره های بالا را با موس انتخاب کنید

بعدش  ctrl+f را بزنید

بعدش 9 را بفشارید

و در اخر ctrl+enter را بزنید

چی شد؟!!

 

+ دو شنبه 28 ارديبهشت 1394برچسب:, ساعت13:20 mahtab| |

قبل از ازدواج

پسر: بالاخره موقعش شد. خیلی انتظار کشیدم.

دختر: می‌خوای از پیشت برم؟

پسر: حتی فکرشم نکن!

دختر: دوسم داری؟

پسر: البته! هر روز بیشتر از دیروز!

دختر: تا حالا بهم خیانت کردی؟

پسر: نه! برای چی می‌پرسی؟

دختر: منو می‌بوسی؟

پسر: معلومه! هر موقع که بتونم.

دختر: منو می‌زنی؟

پسر: دیوونه شدی؟ من همچین آدمی‌ام؟!

دختر: می‌تونم بهت اعتماد کنم؟!

پسر: بله.

دختر: عزیزم!


بعد از ازدواج

کاری نداره! از پایین به بالا بخون


+ جمعه 25 ارديبهشت 1394برچسب:, ساعت14:27 mahtab| |

 یه دختر پسری با هم دوست بودن یه روز پسر به دختر میگه بیا خونمون دختر قبول میکنه و به مامانش میگه میرم استخر و میره خونه پسر. پسر بعد از انجام دادن کاراش با دختر به اون میگه اگه به مامانت گفتی میری استخر باید بری حموم دختر قبول میکنه میره حموم و پسر در رو روی دختر قفل میکنه و زنگ میزنه به دوستاش تا بیان وقتی دوستاش میان یکی یکی میرن داخل و کاراشونا با دختر انجام میدن نفر اخر که میره یه ساعت طول میکشه دوستاش درو باز میکنن و میرن داخل میبینن هم دختر هم پسر خودشون رو کشتن و پسر با خون روی اینه نوشته بود بی ناموسا خواهرم بود!!!

+ سه شنبه 25 فروردين 1394برچسب:, ساعت17:40 mahtab| |

☆چیه....؟؟؟؟ ☆

✘ میخوای بهش بزنگی غرورت نمیزاره!!✘

★ میخوای حداقل 1 S خالی بهش بدی,ولی میگی بیخیال...؟؟★

✘هنوز تو add لیستته……!! ✘

♥هنوز "عشقم" اسمش تو گوشیت Save؟ ♥

♣هنوز شباعکسشو بوس میکنی بهش میگی کاش منم اندازه "اون"دوست داشتی؟♣

✘ هنوز فکر کردن به خاطره هاش اتیشت میزنه ✘

◆ ◆هنوز بعضی شبا میگی اگه برگشت میگم:برو با عشقت ◆◆

♣هنوز وقتی Cm زیر پستاشو میبینی اعصابت خورد میشه...؟؟ ♣

★دیوونه بازیاش...خندیدناش...حرصتو دراوردناش....هنوز با فکر کردن به این چیزا شبتو صبح میکنی؟؟ ★

♥هنوزم "ارزو"میکنی هیچکس به اندازه تو دوسش نداشته باشه؟!!!! ♥

بسپرش به همونی که اونو به جونت انداخت... ♥

♥تقدیر ♥

 

+ جمعه 21 فروردين 1394برچسب:, ساعت18:37 mahtab| |

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

+ چهار شنبه 5 فروردين 1394برچسب:, ساعت23:29 mahtab| |

+ پنج شنبه 28 اسفند 1393برچسب:, ساعت15:14 mahtab| |

بــه سـلامتـی

 

پســری که عشقـش عـاشـق رفیقـش شـد ،،،

 

اسمشو تــو گوشیش ذخیــره کـرد زن داداش…

 

+ پنج شنبه 28 اسفند 1393برچسب:, ساعت14:52 mahtab| |

ميترسم از آن روزي كه اعمالم زودتر از خودم

در بستر خاك حاضر شوند.

به فريادم برس الهي العفو

 

72121122947861904785.jpg

+ پنج شنبه 28 اسفند 1393برچسب:, ساعت14:43 mahtab| |

                                        زیادی دوستت داشتم !!!

                                        میدانی اشتباه از کجاست؟؟؟

                                         از تو نیست .....!!!

                                         هر جا رنجیدم 

                                         به رویت نیاوردم لبخند زدم 

                                        فکر کردی درد ندارد 

                                        محکم تر زدی خنجرت را ....!!!!!!!!

                                                                                                                                        

+ پنج شنبه 28 اسفند 1393برچسب:, ساعت14:36 mahtab| |

هی رفیــــــــق !!!

 

بغضـــــهایم را مسخره نکن !

 

به سه نقطه های آخر حرفهایم نخنــــــــد !

 

تمام زندگیــــم نقــــطه چین است !

 

اینها تمام نوشـــــته های تاریـــکی ذهن و دنیای من است . . .

 

اینجا کلـــــبه وحشـــــت من است !

 

چرخ و فلک خاطــــره هاست . . .

 

سکـــــوت چشمها و سرسره ی بغضــــهاست . . .

 

در دنیای تاریـــک و سیــــاه من خبری از گل و درخت نیست !

 

روشنی نیست . . . سیاهی مطلــق است . . . !

 

دوست خوب من ! فقط سکـــــوت کن و رد شو‌ !

‌‌‌

چشمهایت را ببند تا تــــن لــــش زندگی مــــرده ام را نبینی !

 

گوشهایت را ببند تا صدای نــــاله ها و زجــــه زدن هایم را نشنوی !

 

در دنیای من ؛ بی کـــسی ، دلتنــــگی و حســــرت بیداد میکند . . . !

 

اینجا من هستم و من و من !

 

اینجا بجز من و بغضــــهایم چیز دیگری نیست !

 

هیچی نگو . . . نخند . . . اشــــــک نریز . . . ترحم نکن . . .

 

فقط رد شو . . . !

.

.

.

+ پنج شنبه 28 اسفند 1393برچسب:, ساعت14:35 mahtab| |

 

 

اخــلاقم گــَنـده.... لَبــام نمــیخـَنـده... یـه آدم تــخسم.

رک بگم ﻣـَﻦ یه آدمﺳگـــِـ ﺍﺧـــﻼﻕ ﻭﺣﺸــــــﯽ ﺍمـ کـه دِل از زنـدگـی کَــنده...

خــداا !!!!! دنیـات واســه آدمــات!!! بــگــو جــَهــنــمت چـَنـده؟؟

+ پنج شنبه 28 اسفند 1393برچسب:, ساعت14:29 mahtab| |

دو تا رفیق عاشق یک دختر میشن...

 

دختره میگه من 2 جام مشروب برای شما میارم...

 

تو یکیش زهر ریختم...

 

هرکس زنده بمونه اون با من ازدواج میکنه...!

 

رفیق اولی میخوره میگه:به سلامتی این که من بمیرم و رفیقم به عشقش برسه..

 

رفیق دومی میخوره میگه:به سلامتی این که من بمیرم و رفیقم به عشقش برسه..

 

بعد دختره یه پیک میخوره میگه زهر تو این بود!

 

میخورم به سلامتی این که رفاقت این دو رفیق به هم نخوره...

 

به افتخار همه دختر پسرهای باوفا و بامرام........

 

+ پنج شنبه 28 اسفند 1393برچسب:, ساعت11:40 mahtab| |

 

به سلامتی دختر و پسری که …

 

سلامتی پسری که یه روز عاشق شد. . .

 

سلامتی دختری که یه روزعاشق شد. . .

 

سلامتی پسری که اندازه یه نگاه هم به عشقش خیانت نکرد. . .

 

سلامتی دختری که هیچی کم نذاشت. . .

 

سلامتی عشق پاکشون. . .

 

سلامتی اون همه خاطره ها و شیطنت هاو دیووونه بازی های زیر بارون

 

قرار گذاشتن ها خیس شدن ها از سرما به خود لرزیدن ها. . .

 

سلامتی دوستی که زیراب پسرو به دروغ زد. . .

 

سلامتی دختری که حرف دوست مثل خواهرش رو باور کرد. . .

 

سلامتی دختری که بی خبر خطش خاموش شد. . .

 

سلامتی اون قسم ها اون دوست دارمهایی که هیچوقت تحویل داده نشد. . .

 

سلامتی پسری که هر چی قسم خورد خواهش کرد اثری نداشت. . .

 

سلامتی دختری که با چشم خیس به پسر گفت ازت بدم میاد. . .

 

سلامتی پسری که رفت خدمت تا زود برگرده و دلشو بدست بیاره بره خواستگاری. . .

 

سلامتی ۲۱ ماه پست دادن ها و لحظه شماری ها دور بودن ها. . .

 

سلامتی روزی که پسر دعوت شدبه جشن عقد عشقش. . .

 

سلامتی اون شب. . .

 

سلامتی اون دوستایی که بخاطر حال پسر بغض داشتن

 

اما پسر خندیدتا جشن خراب نشه. . .

 

سلامتی اون خنده ی زوری. . .

 

سلامتی عروسی که ماه شده بود. . .

 

سلامتی عاقدی که اومد. . .

 

سلامتی شناسنامه ها. . .

 

سلامتی بغض پسر. . .    سلامتی بار اول. . .

 

سلامتی بغض پسر. . .    سلامتی بار دوم. . .

 

سلامتی بغض پسر. . .   سلامتی بارآخر. . .

 

سلامتی پلاک زنجیری که پسر واسه زیر لفظی روز عقدش گرفت تو جیبش موند. . .

 

سلامتی زیر لفظی که یکی دیگه داد. . .

 

سلامتی پسری که هنوز امید داشت که به عشقش میرسه. . .

 

سلامتی اجازه بزرگترها. . .

 

سلامتی بله. . .

 

سلامتی بغض پسر. . .سلامتی چشم خیس دوستان. . .

 

سلامتی اون حلقه  که جایگزین حلقه پسر شد. . .

 

سلامتی ماشین عروس. . .

 

سلامتی سستی زانو. . .سلامتی سیاهی چشم. . .

 

سلامتی اون شب. . .

 

سلامتی پاکت سیگار و نخهایی که با نخ قبلی روشن شد. . .

 

سلامتی فرداش. . .

 

سلامتی مهمونی که دختر گرفت. . .

 

سلامتی دوستایی که جمع شدن. . .

 

سلامتی شب و روزایی که سخت گذشت. . .

 

سلامتی دوستی که به دختر گفت اون حرفو به دروغ گفت از رو حسادت. . .

 

سلامتی دختری که با تمام وجود گریه کرد. . .

 

سلامتی تیغی که تیز بود. . .سلامتی رگ دست. . .

 

سلامتی دختری که خودکشی کرد. . .

 

سلامتی لحظه ای که به پسر خبر دادن . . .

 

سلامتی ملاقات تو بیمارستان. . .

 

سلامتی اون ۵ و ۶ دقیقه ی تنها با دختر. . .

 

سلامتی اون چشمای نیمه باز خیس. . .

 

سلامتی شرم دختر. . .سلامتی صبر پسر. . .

 

سلامتی قسمهایی که پسر به دختر داد تا فراموش کنه که زندگیش خراب نشه. . .

 

سلامتی قسم جون پسر. . .

 

سلامتی قبول کردن دختر. . .

 

سلامتی لحظه خداحافظی. . .

 

سلامتی چشمای خیس. . .سلامتی یه عمر تنهایی. . .

 

سلامتی حرفایی که نمیشد گفت ولی یه متن شد. . .

 

سلامتی خنده هایی کودکی که توی راه بود. . .

 

سلامتی دختری که مادر شد. . .

 

سلامتی پسری که حسرت پدر بودن تا ابد به دلش موند. . .

 

سلامتی هق هق هایی که پست شد تا دلی آروم شه. . .

 

سلامتی امشب. . .

 

سلامتی همه ی عاشقایی که هر گز به عشقشون نرسیدن

 

واز دور نگران یکی یه دونه شون بودن و با بغض با سکوتشون گفتن آهای غریبه

 

این که دستش توی دستای تویه همه دنیای منه

 

خیلی مراقبش باش. . .

 

+ پنج شنبه 28 اسفند 1393برچسب:, ساعت11:37 mahtab| |



هردومون خیانت کردیم ....

من شب ها با گریه میخوابیدم ...

وتو...

×  باغریبه  ×


هـــــــــــــــــیس...
 ساکـــــــــــــــــــــــت...!

  
مگر نمی بینی عشقم در آغوش کسی دیگر خواب است...!

+ سه شنبه 26 اسفند 1393برچسب:, ساعت18:17 mahtab| |

مهربونیمو

با

 ضــعفــم

اشـتبـــــاه نگیـــر

 ســـرد بشم

حتــی اگه خودتــــو آتیــــش بزنـــــی

گـــــرم نمیشم




من هرکسی نیستم که

هرکسی بیاد سمتم

+ سه شنبه 26 اسفند 1393برچسب:, ساعت18:17 mahtab| |

در آغــــوش خــــودم هستــــم

من خودم را در آغوش گرفته ام

نه چندان بالطافت

اما

وفادار...وفادار

هرچه بنویسم کسی درک نمیکند

 

که چه حالی دارم...

 

+ سه شنبه 26 اسفند 1393برچسب:, ساعت18:13 mahtab| |




یه دختر وپسر کنار هم بودن یهو پسره میزنه زیرگریه....

دختره میگه چرا گریه میکنی ...؟

پسر*کاش کوربودم دیروز بااون پسره نمیدیدمت...

دختر*پسرخالم بود....

پسر*پس چرادستشو گرفته بودی...؟

دختر*چون مثل داداشمه...

پسر*پس چرارفتی خونشون...؟

دختر*خوب رفتم خونه خالم دیگه ....

پسر*تاحالانمیدونستم داداش  من پسرخاله ی توووو....

هه...
+ سه شنبه 26 اسفند 1393برچسب:, ساعت18:11 mahtab| |

 

دَمــہ اونــے كــہ تَنهاست گَرم.......

 

 

 

نـَـہ اینكــہ نَتونِستــہ با كَسـے باشـــہ نـَــہ؛

 

 

 

بَلكــہ نَخواستـــہ با هَركَســے باشــہ

 


+ سه شنبه 26 اسفند 1393برچسب:, ساعت18:5 mahtab| |

 

آهاى تویى که جاى منو گرفتی!!!یادت باشه :...
.
.
.
.
.

هی بهش نگو این کارو کن ؛اون کارو کن, عصبی میشه....
خسته که باشه بهتره تنهاش بزارى...
.
عشقش اینه بارون بیاد...
اون همه چیزِ من بود ؛
حق ندارى اذیتش کنی ...!!!

 

+ سه شنبه 26 اسفند 1393برچسب:, ساعت18:5 mahtab| |

 

 

♥•◕ آموختـِـــــــه ام که خـــ ــ ـــدا عشـــــــــــق استــــــــ♥•◕

 


 ♥•◕ 
وعشـــــــــــــق تنهــــــــاخـــ ـــ ــבاستــــــــ♥•◕



♥•◕✖ 
آموختـِـــــــه ام که وقتــــــــی ناامیــــــ ــבمی شومــــــــ♥•◕



♥•◕ 
خــ ـــ ــבا باتمـــــ ــام  ِ عظمتــــش♥•◕



♥•◕ 
عاشقانـــ♥ـــه انتــظار می کشـב בوبـــاره به رحــ ــمتِ  او امی
ـבوار شومــ♥•◕



♥•◕ 
آموختِـــــــه ام اگر تاکنـــــــون به آنچه خواستــــ ـــم نرسیدمـــــــ♥•◕



♥•◕ 
خـــ ــ ــבا برایم بهتــَــرش را בرنظــــ ـــرگرفتـِــــــه♥•◕



♥•◕ 
آموختِـــــــه ام که زندگـــــ ــی בشواراستـــــــ♥•◕



♥•◕ 
ولـــــــی مَـــــــن ازاو سخـــــ ــت تــَــرمـــــــ...♥•◕

+ سه شنبه 26 اسفند 1393برچسب:, ساعت18:0 mahtab| |



طراح : صـ♥ـدفــ